"من وقت زیادی را به گریه کردن می گذرانم. من نمی توانم خودم را جمع و جور کنم. لیست کارهایی که باید انجام دهم بیش از حد طولانی است. احساس می کنم بعنوان یک مادر کاملا درمانده هستم." "به نظر نمی رسد بتوانم تصمیمی بگیرم. ذهن من چنان مغشوش است که احساس می کنم به همه می خواهم بپرم. من باید احساس شادی بکنم ولی به جای آن احساس بدبختی می کنم." "بچه همینطورپشت سر هم گریه می کند و من نمی توانم او را آرام کنم. احساس درماندگی می کنم ولی خشمگین هم می شوم. بعد از آن احساس گناه عجیبی به من دست می دهد. اشکال ...